-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 دیماه سال 1400 19:27
سلامی چو بوی خوش آشنایی...
-
جایگاه حافظه در فلسفه
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1398 14:25
عشق و علاقه دوران وبلاگ نویسی در ذهنم به یادگار حک شده و بعد از مدتها هنوز نوشتن را دوست دارم... بحث از حافظه در اندیشه متفکران پیش از سقراط دیده نمیشود. نخستینبار در محاورات سقراطی ـ افلاطونی، حافظه بهعنوان وسیله ضبط حوادث گذشته مورد توجه قرار گرفت. حافظه از نظر سقراط به نظر سقراط، حافظه هدیهای از جانب...
-
یادش بخیر
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1397 01:00
سلام وای خدای من چه دورانی بود چه روزهای خوبی که زود گذشت و هنوز اون روزهای خوب ادامه داره خوشحالم که در سلامت کامل و در این سالیان نه چندان دور رمز عبور رو فراموش نکردم و تونستم همیشه بروز باشم و اینکه ی سر به ایمیلم بزنم و این مطلب رو بزارم بلاگ اسکای دفترچه روزهای برفی من دوست دارم
-
کجایی جوانی که یادش بخیر
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 14:24
سلام به خودم اینجام عجب خاکی گرفته تاریخچه رو نگاه میکنم واسم سیاه و سفید میشه که اوووووووو چکارا که نمیکردیم چه کارت اینترنت هایی که نبود حالا چی شده ولی دوسه بار تلاش کردم تا بتونم رمزشو یادم بیاد واردشم الانم این یادداشتو گذاشتم تا بگم ایلیا جون دیگه رفته تو 18 ماهگی انشاالله بزرگتر که شد میبینه پدرش چقد دوسش داره...
-
تولت مبارک
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 11:11
ایلیا جون امروز با شکوهترین روز هست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک چه لطیف است حس آغازی دوباره ... چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز نفس کشیدن ... و چه اندازه عجیب است ... روز ابتدای بودن ... وچه اندازه...
-
بدون شرح...
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 11:11
-
حق با کیه...
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 09:09
تا چشم به هم میزنی میبینی اووووووووووووو چی همه گذشته او سری به روزهای برفیت نزدی دیگه از روزهای برفی بگذریم الان روزهای بهاره اما مردم یخ زدن یا برفاشون اب شده .نمیدونم نمیدونم نمیدونم......!
-
آینده...
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 12:09
-
آرامش در رویا !!!
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 10:47
پله ها راآرام آرام بالا میروم... می خواهم آنچه را که می بینم ببلعم هوا داغ و سنگین است ولی من سبکم و چیزی آرام و خونسرد در وجودم می لرزد دوست دارم از ریشه ی همه شان مکیده شوم و تا نوک همه ی شا خه هاشان بالا برم دوست دارم آن خزه ای باشم که روی تنه های نجیبشان روییده دوست دارم آن پرنده ی کوچکی باشم که با جیغ کوتاهی از...
-
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 15:01
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که...
-
ای بابا...
جمعه 24 دیماه سال 1389 23:03
-
دلم نمیاد
جمعه 19 آذرماه سال 1389 16:02
دلم نمیاد از دنیایی وبلاگ نویسیم دور بشم اما خوب پیش میاد دیگه...!
-
ارزش نان
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 13:13
نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ،...
-
رمان لحظه های بی تو - فصل سوم و چهارم
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 18:07
شهروز به امتحانات پایان ترم بهاره نزدیک می شد و سرش کاملا با برنامه های درسی گرم بود در چنین شرایطی وقت فکر کردن به موضوع دیگری را نداشت صبح از خواب بر می خواست کیف دستی اش را بر می داشت و راهی دانشکده می شد محیط دانشکده بسیار دوستانه بود و همه بچه های دانشگاه با هم دوست بودند خوصوا شهروز که هر صبج با چهره ای بشاش و...
-
رمان لحظه های بی تو - فصل اول
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 00:48
(سلام امیدوارم از این نوشته ها لذت ببرید.اگر به غلط تایپی برخوردید پیشاپیش عذر میخوام دوستدار شما ایلیا) صدای همهمه و گفتگو مهمانی دوستانه خانه فرامرز را پر کرده بود میهمانها دوبدو یا به صورت گروهی گرد هم نشسته هر کدام درباره موضوع مورد بحث خودشان صحبت می کردند یکی درباره گرانی دیگری راجع به مدل های جدید ماشین , آن...
-
برفم میاد...
جمعه 28 خردادماه سال 1389 00:59
زمان امتحانات ترم شده باز گرمم شده خوب دیگه صبر کنید باز برفم میاد....!
-
؟؟؟
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 20:42
؟؟؟
-
پیشاپیش عید بر همه مبارک
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 10:47
برخیز که میرود زمستان بگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان وین پرده بگوی تا به یک بار زحمت ببرد ز پیش ایوان برخیز که باد صبح نوروز در باغچه میکند گل افشان خاموشی بلبلان مشتاق در موسم گل ندارد امکان آواز دهل نهان نماند در زیر گلیم و عشق پنهان بوی گل بامداد نوروز و آواز خوش هزاردستان بس...
-
چه کسی در راه است ...٬؟!
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 17:30
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 10:32
تولدم مبارک ماه تابان , سرو خوبان , جان جانان , ای خوبِ من با من بخوانْ با من بمان , آبِ روان, عشقِ جوان, نابسامان , ای عشقِ منْ بامن جوان , با من دوان , ابرِ باران , نورِ یاران در بامدادان , ای روحِ من , با خونِ من تیرو کمان , ای چشمِ من , با من بخوان با من بمان ...ای خوب من ماه تابان امشب مرو...( فرا رسیدن عید...
-
من و مادرم ...
شنبه 21 آذرماه سال 1388 08:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 << نسل جدید داستان که به دو زبان باشه هم جالبه امیدوارم لذت ببرید روزهاتون برفی...>> My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment. مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود She cooked for...
-
روزگار...
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 12:07
عمر گران میگذر خواهی نخواهی...
-
ساقی
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 10:50
(تقدیم به بهترین ها) از من نمی ماند به جا جز قامتی خسته به راه از من نمی آید صدا جز هق هق و ناله وآه محتاج با تو بودنم ای که تو خورشیدی و ماه بر جسم بی جانم کنون تنها تویی یک تکیه گاه چشم تو خورشید پگاه افسون کنی با هر نگاه خنجر زنی این خسته را زخمی کنی دلبسته را از شوق تو راهی شدم در آب چون ماهی شدم من از برای دیدنت...
-
چه لذتی داره...
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 08:54
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چه لذتی داره وقتی سحر بلند بشی و دو تا لقمه غذا بخوری و بعد هم که اذان گفت با خدای خودت نیایش کنی... چه لذتی داره حدودا 18 ساعت به عشق بک معبود بزرگ گرسنگی رو تحمل کنی.... چه لذتی داره به خاطر همون گرسنگی دلت نیاد سخن آلوده ای را ذکر کنی... چه لذتی داره وقتی با...
-
تنهایی ...
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 14:01
-
معجزه عشق ...
شنبه 27 تیرماه سال 1388 12:32
سالها پیش ' در کشور آلمان ' زن و شوهری زندگی می کردند.آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند. یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند ' ببر کوچکی در جنگل ' نظر آنها را به خود جلب کرد. مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد. به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت.پس...
-
داره برف میاد...
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 16:23
سلام.ببخشید از اینکه اینقدر دیر بروز کردم فصل امتحانات و حسابی به طرف بچه مثبت شدن پیش رفتیم که تا خواستیم خوب مثبت شیم یهو امتحانات تموم شد.حالا خنثی شدیم .دعا کنید نمره های خوب بگیرم فدای همه آدم برفیهای مهربون که در لحظه های آب شدنم بازم کنارم هستن...
-
فصل سکوت
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 15:41
میخواهم آقا برایت، از زخم هایم بگویم زخمی که مانده است عمری چون استخوان در گلویم بگذار شعری بگویم از این که چشم تو دور است از این که دور از نگاهت تنهاییم ناصبور است در دفتر شعرم آقا! باران اندوه و درد است بگذار با تو بگویم زخمم دهان باز کرده است بگذار با تو بگویم با ما چه کرده است یلدا بگذار آری بگویم یلدا چه کرده...
-
کاش کسی بیاید...
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 08:30
تا صحبت عشق شد . دلم یهو هری ریخت.نمیدونم چرا؟ اینروزا! هر جا هر طرف نگاه میکنم همه یه جورایی میخوان بگن عاشقند !!! توی روزنامه میخونیم...اون مرد عاشق!! معشوقشو دزدید اذیتش کرد! بعد با وضعیت فجیعی تو خیابون رهاش کرد.... خیلی خنده داره..مجنون های امروزی چه راههایی دارن برای ابراز عشقشون!!!.... یه جا دیگه میخونیم...فلان...
-
نوروزتان برفی...
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 13:40
*پیشاپیش سال جدید رو به همه تبریک میگم*